دیوانه خانه

ساخت وبلاگ

احساس تنهایی از آنچه خوانده شنیده و دیده میشود دردناک تر است و عادت کردن به آن، از آن هم دردناک تر...انتخاب هیچکس نبودن و هیچ چیز نبودن. تنهایی. چراغ های خاموشی که منتظرند تا از هیچ کجا به خانه برگردی و تنها انها منتظر تو میمانند. دروغ. رهایی. دوباره دروغ. حتما احساس خوبی را تجربه نمیکنند یویو ها بی دلیل میان هوا معلق... برای من هم احساس خوبی نبود از تو چه پنهان.هیچ. احساسی که حین از دست دادن و هرگز به دست نیاوردن و نداشتن به وجود می‌آید. انگار که تنها به سینما رفته باشم و تماشا کنم که تمام آدم ها زندگی میکنند و من تنها تماشا کنم و احساس تنهایی... دیوانه خانه...ادامه مطلب
ما را در سایت دیوانه خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mgoodymoodya بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 3:23

بیدار می‌شوی و فکر میکنی روزی معمولی و حتی کمی خوب در انتظار توست... اما تمام زندگی‌ات زیر و رو می‌شود.پرتابت میکنند به سیاه چالی که کابوست بوده‌ است و دوباره میمیری.تکرار.دوباره تلاش جهت زنده ماندن و زندگی کردن و رد شدن از چرخه‌ی تکرار. خوش آمدی.این بار هم زنده میشوم و خاکستر‌ها را با باران میشورم و منی نو خلق میکنم. این بار هم رنجم را زندگی میکنم و کش آمدن ساعت را تحمل میکنم. این بار هم منی نو خلق می‌شود تا مدتی بعد که تصمیم بگیری دوباره بشکنی‌اش. دیوانه خانه...ادامه مطلب
ما را در سایت دیوانه خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mgoodymoodya بازدید : 93 تاريخ : پنجشنبه 29 ارديبهشت 1401 ساعت: 10:36

امروز خوشبختم.

به چشم دیدم که طلایی هدیه‌ی خدا برای پاییز زندگی‌ من است... قایقی که از غرق شدن نجاتم داد.

امروز ممنونم با تمام سلول ها و توانی که در من است ممنونم.

به خوشبختی عادت ندارم و هر لحظه منتظرم تا تمام بشود و زندگی روی سرم آوار... 

اما شاید هم عادت کردم! کسی چه میداند!

دیوانه خانه...
ما را در سایت دیوانه خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mgoodymoodya بازدید : 99 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:51

تکرار میشوم تکرار میشوی تکرار میشود نمیبینم... دیوانه خانه...
ما را در سایت دیوانه خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mgoodymoodya بازدید : 84 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:51

چرا نمیفهمی؟

چون سخته. نفهمی از سختیش کم میشه؟ نه بازم سخته.

مثل کندن زخمی که کم کمک داره جوش میخوره... اگه میشد؟

اگر خواب نبود؟

اگر اگر اگر

بفهم!

دیوانه خانه...
ما را در سایت دیوانه خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mgoodymoodya بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 24 بهمن 1400 ساعت: 20:51

سلام امیدوارم خوب باشی.شاید یادت نباشه ولی امشب غرق شدم تو نوشته های ده سال گذشته.خیلی غصه‌ خوردم برای خود نوجوونم و خود جوونم! شاید تو یادت رفته باشه ولی میخوام بدونی با این که خیلی سعی میکنم تو خوشی دیوانه خانه...ادامه مطلب
ما را در سایت دیوانه خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mgoodymoodya بازدید : 122 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 0:51

کابوسم واقعی شد جز به جز...

در باز شد و اومد و وا رفت و وا رفتم.

چرا هیچ وقت رویاها واقعی نمیشن؟

دیوانه خانه...
ما را در سایت دیوانه خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mgoodymoodya بازدید : 106 تاريخ : جمعه 25 بهمن 1398 ساعت: 0:51

نویسنده های زیادی سعی کرده اند دلتنگی را کلمه کنند و هیچ کدام هم موفق نشده اند که آن سوزش و دردی را که دلتنگیتوی سینه میپیچاند را وصف کنند طوری که آدم بخواند و دردش را حس کند... تمام تلاش ها نا موفق ب دیوانه خانه...ادامه مطلب
ما را در سایت دیوانه خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mgoodymoodya بازدید : 126 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:00

یک سال گذشت. از شبی که مرگ رو جلوی چشمام دیدم شبی که تمام باورام ناباوری شدنشبی که اشکامو پاک کردم و قلمو دست گرفتم و رنگ آبی رو روی پالت کشیدم و حس میکردم از بدنم جدا شدمدستم برا خودم نبود و با دستما دیوانه خانه...ادامه مطلب
ما را در سایت دیوانه خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mgoodymoodya بازدید : 132 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:00

میترسم از این همه نبودن میترسم.

اگر هیچ وقت بر نگرده؟ اگر هیچ وقت فراموشش نکنم؟ اگر زندگی همیشه همینطور بمونه؟

میترسم از این همه تنهایی و کش اومدن این حال بد ترس برم داشته دیگه کم کم حرفای خودمو باورم

نمیشه که تو آینه به خودم میگم "نترس درست میشه"

تو چشمام میبینم دیگه باور ندارم به این حرف خودم و از این بی باوری میترسم!

اگه همه چی همین جور سیاه سفید بمونه تا آخر چی؟

دیوانه خانه...
ما را در سایت دیوانه خانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mgoodymoodya بازدید : 120 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:00